گلچینی از بهترین اشعار یدالله رویایی
به گزارش دیتاپد، یدالله رویایی شاعر نوگرا و یکی از بنیانگذاران شعر حجم است. مجله اینترنتی خبرنگاران بهترین اشعار یدالله رویایی را برای شما جمع اوری نموده است.
با ما همراه باشید و با تور ارزان چین از شگفت انگیزترین کشور دنیا دیدن کنید بر روی دیوار چین سلفی بگیرید، از قصر ممنوعه دیدن کنید و در خیابان شانگهای پیشرفته ترین آسیا قدم بزنید.
یداللهرؤیایی سردمدار شعر حجم 17اردیبهشت 1311در دامغان به جهان آمد. رؤیایی اولین شعرهای خود رادر 22سالگی نوشت و درمجلات آن موقع با نام مستعار رؤیا منتشر کرد، و همزمان به تحصیلات خود در رشته حقوقسیاسی در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تا اخذ درجه دکترای حقوق بین الملل عمومی ادامهداد. کتاب های شعرمنتشر شده او بر جاده های تهی، شعرهای دریایی، دلتنگی ها، از دوستت دارم، لبریخته ها، هفتادسنگ قبر، منِ گذشته: امضا، در جستجوی آن لغتِ تنها هستند.
بهترین اشعار یدالله رویایی
من از دوستت دارم
از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن
از تو سخن از به آزادی
وقتی سخن از تو می گویم
از عاشق از عارفانه می گویم
از دوستت دارم
از خواهم داشت
از فکر عبور در به تنهایی
من با گذر از دل تو می کردم
من با سفر سیاه چشم تو زیباست
خواهم زیست
من با به تمنای تو خواهم ماند
من با سخن از تو
خواهم خواند
ما خاطره از شبانه می گیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
از لذت ارمغان در پنهان
ما خاطره ایم از به نجواها
من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوه از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذت نادر شنیدن باش
تو از به شباهت از به زیبایی
بر دیده تشنه ام تو دیدن باش
**************
تنها های روبروی سمج را
لغت دوباره می نماید
دوباره ها در انتهای فکر
بار می شوند
مقدار می شوند
تنها های روبروی سمج را
وقتی که قافله سطر است
و قافله در سطر
لغت دوباره می نماید
و روبروی من
دوباره چیزی تنها است
چیزی سمج دوباره روبروی من
مقدارهای مرا می خوانَد
و ترس، سطر که می نماید
از سطر
برمی خیزد ساطور
و قافله در راه از راه
می مانَد
با هجائی مهجور
**************
چشمان خبرنگاران های نوسال
می رفتند
در گوشت ماه
خون مثل برج هایی از چرم
پرچم شده بود
مثل شکل چهار
یارن جلوتر همه ترسیده بودند، ولی با ما
از ترس سخن نمی کردند
در هرم روان ریگ
با عشق به ریگ
با حالت دسته های گندم می رفتیم
و ساعت همیشه
فردا و سه دقیقه بود
در حاشیه مرگ
شلاق گونه های خورشید
و ماه
تنها شده بود
**************
زمین فصاحت برگ چنار را
به باد خسته پاییز می سپرد
هوا ترنم سودایی شکفتن را
ز نبض بی تپش خاک می گرفت
غروب حرف خودش را به گوش جنگل خاموش گفته بود
و شیروانی لال میان دوده افشان شب شبح می شد
میان درهم هذیان من دو شعله سبز
نشست به روی شیشه تار ملال پرده شکست
و از حقیقت اشیا بوی شک برخاست
و با حقیقت اشیا بوی او پیوست
تمام پنجره من خیال او شده بود
تمام پوستم از عطر آشتی بیمار
تمام ذهن من از نور و نسترن سرشار
من از رطوبت سبز نگاه او دیدم
که در نهایت چشمش کبوتر دل من
قلمرویی ز برهنه ترین هواها داشت
و اشتیاق تب آلود بام های بلند
در آفتاب ز پرواز دور او می سوخت
ز روی پنجره من خیال او پر زد
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم
اشعار کوتاه یدالله رویایی
با تو بهار
دیوانه ای ست
که از درخت بالا می رود
و می رود
تا باد
با باد
من از درخت
بالا می افتم
**************
با نبض آرمیده
مهمان مختصر
گذر از من کرد
خالی در پشت در
معبر شدم
و در میان دو سو ماندم
**************
در حاشیه حالت خود بودم
پهلوی من از کنار جستجو می رفت
وقتی که تنم بالا
آن علت اولی
را تن می زد
در اول جستجو بودم
او بودم
**************
تمام حرف
بر سر حرفی است
که از گفتن آن عاجزیم
گروه فرهنگ و هنر خبرنگاران
منبع: setare.com